Posts

Showing posts from December, 2019

زیر شاسی

زیر شاسی در سیاهی و تاریکی مطلق شب، که پارچه‌ای سیاه و بی‌ستاره، بی دود و دوده و گرده، نقطه‌ای سفید و درخشان که ماه باشد، و خدایی که دستان تیغ‌دارش را به صورت ماه می‌کشد و پوست ماه پاره پاره، غبارگون و غبارآلود به هوا می‌رود. دستانش را پایین می‌آورد به سمت لب ترک‌خورده‌اش و با آن بازی می‌کند. ماه مرده و بی‌جان، بازدمی خنک و رقیق از میان شکاف دهانش بیرون می‌فرستد. هیچ کدام از حفره‌ها و سوراخ‌های دیگر چشم و گوشش نیستند. تنها یک دهان داشت و دو لب و یک گردن که کم کم دستان خدا دورش را می‌گیرند و آن را با زاویه گروتسکی کج می‌کنند. زاویه به مرور بازتر می‌شود و استخوان‌ها دانه دانه، تق تق می‌شکنند، هر کدام مثل یک لامپ و با ترکیدن هر کدامشان نور ماه خاموش و خاموش‌تر می‌شود. ماه می‌میرد. حالا دیگر شب نبود. فقط تاریکی. تاریکی شهر را فرا می‌گیرد. در شهر تاریک و بی‌ماه، تکه گوشتی فرسوده و کهنه پشت ماشین نشسته و سرش را به فرمان تکیه داده. نام مدلش صادق بود. ماشینش زرد و نارنجی. کپه کاغذ کهنه‌ای افتاده روی صندلی شاگرد ماشینش به قیمت پنجاه تومن. ساعت سه و دستانش خالی. با دستان خالی نمی‌تو